معنی dish - پورتال رنگی

لغات زبان انگلیسی ۲۱ اسفند ۱۳۹۴ بدون دیدگاه

معنی dish :

dish = ظرف


مثال برای کلمه dish :

Who has washed the dishes?

چه کسی ظرفها را شسته است؟


معانی دیگر کلمه dish :

بشقاب / دوری / سینی / خوراک / غذا / در بشقاب ریختن / مقعر کردن


معنی کلمات مشابه dish :

dish antenna = آنتن بشقابی
dish out = در بشقاب خوردن / در ظرف ریختن
dish rag) dishcloth) = کهنه ئ ظرف شویی
dish towel = کهنه ظرف خشک کنی / حوله ظرفشوئی
dishabille = جامه خانگی / حالت خودمانی و بی رودربایستی
disharmonic = ناهماهنگ / غیرمتجانس
disharmonious = ناهماهنگ / غیرمتجانس
disharmonize = ناجور کردن / ناموزون کردن / ناموزون شدن

 
معنی dish
(منبع: فلش کارتهای لغات زبان عمومی، گسترش علوم پایه, fastdic.com)

همچنین بخوانید:  معنی need
برچسب ها