معنی leave - پورتال رنگی
معنی leave :
leave = جا گذاشتن
گذشته فعل left = leave
قسمت سوم فعل left = leave
مثال برای کلمه leave :
She’s left her bag on the bus
او کیفش را در اتوبوس جا گذاشت.
معانی دیگر کلمه leave :
اجازه / اذن / مرخصی / رخصت / باقی گذاردن / رها کردن / ول کردن / گذاشتن / دست کشیدن از / رهسپار شدن / عازم شدن / ترک کردن / برگ دادن
معنی کلمات مشابه leave :
leave off = متارکه کردن / قطع کردن / دست کشیدن از
leave taking = بدرودگوئی / خداحافظی / کسب اجازه مرخصی / وداع
leaved = برگ دار / شبیه برگ / پر برگ
leaven = خمیر مایه / خمیر ترش / عامل کارگر / مخمر کردن / خمیر کردن / ور آوردن
leaves = صورت جمع کلمه leaf برگها
(منبع: فلش کارتهای لغات زبان عمومی، گسترش علوم پایه, fastdic.com)