معنی star - پورتال رنگی
معنی star :
star = ستاره
مثال برای کلمه star :
They could also see some of the planets and many stars
آنها همچنین توانستند برخی از سیارات و بسیاری از ستاره ها را ببینند.
معانی دیگر کلمه star :
علامت (*) / نشان ستاره / اختر / کوکب / نجم / با ستاره زینت کردن / (در تاتر) ستاره نمایش و سینما شدن / درخشیدن
معنی کلمات مشابه star :
star chamber = ( انگلیس ) دادگاه عالی مدنی و جنائی / جابرانه و سری
star connection = اتصال ستاره ای
star crossed = بدشانس / دارای ستاره نحس
star grass = هر نوع گیاه گل ستاره ای
star network = شبکه ستاره ای
star of bethlehem = ستاره بیتاللحم / ( مج ) عیسی
star of david (David Magen) = ستاره داود / نشان یهود و فلسطین اشغالی
star sapphire = ( مع ) یاقوت کبود درخشان
(منبع: فلش کارتهای لغات زبان عمومی، گسترش علوم پایه, fastdic.com)