معنی pressure - پورتال رنگی
معنی pressure
pressure = فشار / مضیقه
مثال برای کلمه pressure :
The pressure of wind can break the windows
فشار باد می تواند پنجره ها را بشکند.
معانی دیگر کلمه pressure :
بار سنگین مصائب و سختیها / مشقت / فشردن
ترجمه و معنی کلمات مشابه pressure
pressure cabin = هواپیمای دارای دستگاه تهویه مقاوم با فشار هوا
pressure cook = دیگ زودپز / در دیگ زودپز پختن ، تحت فشار پختن
pressure cooker = دیگ زودپز
pressure gauge = فشار سنج آبگونه و مواد منفجره
pressure gradient = میزان کاهش فشار هوا در یک ناحیه
pressure group = گروه فشار (که با فشار وارد آوردن به اولیای امور و نمایندگان مجلس و غیره اعمال نفوذ میکند)
pressure point = (پزشکی) نقطه ی فشار
pressure suit = لباس مخصوص پرواز در ارتفاعات زیاد
(منبع: فلش کارتهای لغات زبان عمومی، گسترش علوم پایه, fastdic.com)