حقیقت را دوست داشته باش - پورتال رنگی
حقیقت را باید دوست داشت
یک رابطه سالم، خانواده، سازمان یا کشور چه شباهتی به هم دارند؟
روی چه چیزی میتوانی حساب باز کنی؟
تمرین:
حقیقت را دوست داشته باش
چرا؟
از آنجا که این عمل بسیار خلاصه و یا بسیار واضح تر از آن به نظر می رسد که ارزش انجام دادن داشته باشد، و من می خواهم طولانی تر از حد معمول توضیح دهم که چرا بسیار مهم است.
همانطور که بزرگتر میشدم، خانواده و مدرسه احساس ترس میکردند. من متوجه نمیشدم چرا والدینم و کودکان دیگر اینطور رفتار میکردند، با عصبانیت یا طوری عجیب و غریب که با اتفاقاتی که در حقیقت میافتاد ارتباطی نداشت. درونم هم احساس شک و تردید داشتم، و به طور مطمئن احساس و رفتارهای خود را متوجه نمیشدم. از درون و بیرون احساس سرگیجه، حس معلق بودن در هوا و ناخوشایند داشتم.
بنابراین به دنبال اطمینان و آرامش گشتم. تلاش کردم ببینم و متوجه بشوم چه چیزی واقعا درست است. درختان پرتقال و تپههای اطراف خانهمان طبیعی و آرامشبخش بودند، و من وقت زیادی را آنجا میگذراندم. شروع به خواندن کتابهای علمی-تخیلی کردم و جهانی منظمی را که در آن میتوانی بفهمی چرا یک سفینه فضایی سقوط میکند و میتوانی آن را از افتادن نجات دهی را دوست داشتم.
همچنین تلاش کردم بفهمم در حقیقت چه چیزی در درون خودم و انسانهاست. چرا مادرم انقدر بداخلاق است؟ اوه، او از پدرم عصبانی است. چرا این آدم قلدر مرا اذیت میکند؟ اوه، چون میخواهد پیش دوستانش قوی به نظر برسد. چرا آن دختر انقدر ناراحت به نظر میرسد؟ اوه، شاید من کار بدی کردم. چرا من در جمع خجالتیام؟ اوه، میترسم دوستانم چیزهایی که میگویم را مسخره کنند.
چند سال بعد حقیقت، سنگ محک اولیه، ستاره راهنما یا لذت پناه من خواهد شد- اصلا هرچه تو بگویی. مطمئنا رازها باقی میمانند، هیچکس نمیتواند همه حقاقیق را بفهمد، توصیفات ما حقیقت محض نیستند، توصیفات با فرهنگ، تجزیه و تحلیل پست مدرن و … شکل میگیرند. با اینحال چیزهای زیادی وجود دارد که میتوانیم یاد بگیریم- در همه زمینهها، از جزئیات درباره میکروبهای درون رودهتان و احساسات زودگذر درون ذهنتان تا یک موج تشکیل شده از برخورد دو سیاهچاله در بعد فضا-زمان.
فقط دانستن حقیقت کافی نیست، میتوانیم عاشقش هم باشیم، از وجود خالصش شگفتزده شویم، با واضح دیدن اطمینان یابیم نه با فریب خوردن. لازم نیست حقیقت را دوست داشته باشیم تا بتوانیم از حقیقی بودنش لذت ببریم.
قابل توجه است: آن چیست که زوجهای سالم، خانوادهها، سازمانها و دولتها در آن مشترک هستند؟ آنها مبتنی بر واقعیت هستند. آنها به دنبال حقیقت هستند، در واقع یا حقیقت دست و پنجه نرم میکنند.
بالعکس : آن چیست که زوجهای ناسالم، خانوادهها، سازمانها و دولتها در آن مشترک هستند؟ آنها مبتنی بر واقعیت نیستند. مثلا، “اسرار خانوادگی” نشانههای کلاسیک مشکل هستند، در قصههای خوب- اوه، مادر غذای چرب نمیخورد… اوه، دایی باب ترسناک نیست، او فقط خونگرم است- حقیقت را پنهان میکنند. هنگامی که جریان اطلاعات دقیق مسدود می شود، کارایی شرکت ها کمتر می شود. سازمان های مذهبی (همانطور که من شخصا دیده ام) زمانی که حقایق در مورد رهبرانشان بیان نمی شود فاسد می شوند. دولت هایی که به مطبوعات آزاد حمله می کنند و خودشان در حال پخش اخبار و تبلیغات جعلی هستند به دنبال منافع مشترک ملی نیستند، دروغ گفتن به منظور حفظ قدرت سیاسی، آن را غیرقانونی می کند.
در هر مورد ناسالم، برای پنهان کردن حقیقت، رشد دروغ و سرکوب افرادی که به دنبال حقیقت و بیان آن هستند از قدرت استفاده میشود. بدتر از همه، تلاش های عمدی است که برای تضعیف اعتماد مردم به ظرفیت خود برای اعتماد به آنچه که مشاهده می کنند یا برای پیدا کردن آنچه که واقعی است، انجام می شود- که شیطانیترین کاری است که هرکسی میتواند انجام دهد.
جستجو کردن و احترام گذاشتن به آنچه واقعی است، می تواند بهترین و عاقلانهتری چیزی باشد که فرد می تواند انجام دهد.
چطور؟
برخی اوقات گفتن حقیقت امنیت را به خطر میاندازد. اما شما همیشه می توانید آن را در داخل محراب ذهن خودتان بیان کنید یا در صورت امکان با دیگران در میان بگذارید.
من با اشیاء فیزیکی شروع میکنم: یک سنگ در دستم، آب بلعیده، صدای یک قطار در دور دست. اجازه دهید چشمانتان ازشئی یه شئ دیگر حرکت کند، دیده، شنیده، لمس یا مجسم شود: یکی پس ازدیگری، همه حقیقی … به دستی که سنگ را در بر گرفته یا مغز که تجسمی از صوت را تولید میکند، گسترش مییابد. همه اینها حقیقی هستند! اگر آرام باشید و گشادهرو ، یک نوع خلسه وحشی و سپس قدردانی و خوف فوران میکند.
دوست داشتن حقیقت یک قدردانی اساسی برای وجود شما و وجود هر چیز دیگر است. پذیرش، فروتنی و احترام وجود دارد. چیزهایی که حقیقی هستند، دردناک و حتی وحشتناک هم هستند. ما آنها را نه برای دیگران و نه برای خودمان نمیخواهیم- هنوز میتوانیم حقایقی که شامل این صفات هستند را دوست داشته باشیم.
دوست داشتن حقیقت باعث میشود دیدن چیزی که ممکن است از شما دور کند را آسانتر میکند. مانند حقایق مربوط به سلامت، امور مالی یا روابط شما، و یا آنچه در زیرزمین ذهن شما اتفاق می افتد. من اینجا در ابتدای سال نو مینویسم. شما ممکن است اثرات واقعی بهبود شیوه های سلامت شخصی ، محبت و خشم نسبت به دیگران و انتخاب هایی در مورد چگونگی استفاده بهتر از سال ها و روزهای باقیمانده این زندگی را متوجه شده باشید.
یک راه برای دوست داشتن حقیقت، این است که به دنبال انتقال آن از دیگران به خود باشید. دوستان و خانواده شما در حقیقت چگونهاند؟ به چه چیزی نیاز دارند؟ چطور میتوانید آنها را کمک کنید؟ و نیازهای واقعی شما چگونه در این روابط پاسخ داده میشوند؟
در آخر، در کشور شما و در دنیا حقیقت چیست؟ اصول اولیه به راحتی قابل دیدن هستند. چه کسی ثروتمندتر و چه کسی فقیرتر میشود؟ آیا قله یخی در قطب شمال ذوب میشود؟ امروزه ایده گسترده ای وجود دارد که نمیتوانیم واقعا بدانیم چه اتفاقی برای چیزهای واقعا بزرگ مانند دولت های ملی میافتد یا حتی اگر بتوانیم بدانیم موضوع مهمی نیست. فکر می کنم احمقانه است. حقیقت در هر مقیاس حقیقت است و اگر حقیقت در مقیاس آن اهمیت دارد که آیا کودک در واقع یادگیری خواندن دارد یا اینکه هواپیما در حقیقت برای پرواز بیخطر است، پس در آن مقیاس که انسان 100 میلیون تن دی اکسید کربن را هر روز در هوا پخش میکند یا اینکه یک دولت خارجی انتخابات ریاست جمهوری آمریکا را هک یا دستکاری کرده است هم مهم است. ما به طور دقیق تحت تأثیر حوادث واقعی در تالارهای قدرت موجود در خانه و موجود در طرف دیگر از جهان هستیم. وقتی کسی به شما می گوید، “نگران نباشید، لازم نیست که حقیقت را بدانید، لازم نیست نگران این باشید”. . . ام شما معمولا نگران میشوید. درباره سیاست هم همینطور است: هر شخصی، حزب یا حکومتی که می گوید حقایق مهم نیستند و یا یافتن آنها سخت تر میکند و یا مردم عادی را با حقایق جعلی برای از بین بردن واقعیات گیج میکند، با از بین بردن پایه های ثبات ، عدل، و جامعه دموکراتیک برای همه به دنبال دستیابی به سود خودخواهانه خود است. گاهی اوقات شما نمیتوانید آنها را از انجام این کار متوقف کنید- اما آنها هرگز نمیتوانند شما را از دانستن اینکه چه چیزی واقعی است و چه چیزی مهم است متوقف کنند.