معنی reflect - پورتال رنگی
معنی reflect
reflect = منعکس کردن
مثال برای کلمه reflect :
She saw herself reflected in the store window
او خودش را دید که (چهره اش) در پنجره فروشگاه منعکس شد.
معانی دیگر کلمه reflect :
باز تابیدن / تامل کردن / بازتاب دادن یا یافتن / برگرداندن / فکر کردن / منتج شدن به
ترجمه و معنی کلمات مشابه reflect
reflectance = انعکاس / قابلیت بازتاب / قابلیت انعکاس
reflected = بازتابیده / منعکس
reflectorize = ایجاد انعکاس کردن
reflection = بازتاب / انعکاس / تامل (reflexion) / انعکاس / بازتاب / اندیشه / تفکر / پژواک
reflectional / reflective = بازتابنده / منعکس سازنده / صیقلی / وابسته بطرز تفکر / فکری
reflectivity = بازتاب پذیری
reflectometer = بازتاب سنج
(منبع: فلش کارتهای لغات زبان عمومی، گسترش علوم پایه, fastdic.com)